top
ضعف در یادگیری خواندن و نوشتن

ضعف در یادگیری خواندن و نوشتن

کارگروه پزشکی پرتال جامع وتخصصی کودک: ضعف در یادگیری خواندن و نوشتن، بیماری است که ریشه در ژنتیک دارد. یادگیری خواندن و نوشتن پروسه پیچیده‌ای است که به مرور زمان در سلول‌های مغزی بایگانی می‌شود.

ضعف در یادگیری خواندن و نوشتن

چکیده:

ضعف در یادگیری خواندن و نوشتن، بیماری است که ریشه در ژنتیک دارد. یادگیری خواندن و نوشتن پروسه پیچیده‌ای است که به مرور زمان در سلول‌های مغزی بایگانی می‌شود و پس از ذخیره اطلاعات اولیه، زمان خواندن یا نوشتن سلولهای مغزی به طور خودکار اطلاعات را پردازش و تحلیل می‌کنند و افرادی که گرفتار این مشکل هستند توانایی مغزی کمتری در یادگیری دارند.

ضعف در یادگیری یا کند ذهنی مشکلی است که اغلب به صورت خانوادگی مشاهده می‌شود. یعنی چند نفر از اعضا یک خانواده از این مسئله رنج می‌برند و این نکته پژوهشگران آلمانی را بر آن داشته است تا در این زمینه بیشتر تحقیق کنند. تا چند سال پیش افرادی که دچار اختلال یادگیری بودند، در زمره کم توانان ذهنی قلمداد می شدند. اما پژوهشگران دریافتند که برخی از کودکان، بهره هوش عادی یا حتی بالاتر از عادی دارند و با وجود این در یادگیری برخی از دروس آموزشی، با وجود کوشش قابل توجهی که از خود نشان می دهند، ناتوان هستند.

پژوهشگران این افراد را تحت عنوان کودکانی با ناتوانیهای یادگیری نامگذاری کردند. سرانجام کودکانی را که مشکلات یادگیری داشتند را اصطلاحاَ «ناتوان به لحاظ  یادگیری» نامیدند و برای کودکان مبتلا به اختلالات یادگیری انجمنی با این نام برگزیده شد.

انجمن (ACLD) امروزه انجمن مربوط به ناتوانیهای یادگیری کودکان و انجمن مربوط به بزرگسالان مبتلا به ناتوانیهای یادگیری  (DCLD) خوانده می شود. از آن پس پژوهشگران بسیاری بر روی عوامل ایجاد کننده اختلالات یادگیری تحقیق و بررسی نمودند، برای مثال جدیدترین تحقیقات انجام شده بر روی این اختلالات تحقیقات متخصصان ژنتیک می باشد.

متخصصان ژنتیک سه دانشگاه "بن"، "لوبک" و "ماربورگ" در آلمان در پروژه‌ای گروهی به بررسی ریشه‌های این بیماری در خانواده‌های افراد مبتلا پرداخته‌اند. نتیجه تحقیق بیانگر آن است که این ضعف نتیجه تغییر در ساختار ژن مشخصی به نام "دی.سی.دی.سی.تو" (D.C.D.C.2) است و ضعف در یادگیری خواندن و نوشتن در میان افرادی که حالت تغییر یافته این ژن را دارند، پنج برابر بیشتر از سایرین مشاهده می‌شود. دکتر "یوهانس شوماخر" متخصص ژنتیک انسانی از مرکز پژوهشی دانشگاه بن معتقد است که کشف این ژن نخستین گام در شناخت بیشتر این بیماری است.

وی می‌گوید: " نکته مهم اینجاست که این ژن اولین ژنی است که در زمینه ضعف در یادگیری خواندن و نوشتن شناسایی شده و بررسی‌ها نشان می‌دهد در افرادی که دچار ضعف شدید در یادگیری خواندن و نوشتن هستند این ژن به شدت تغییر یافته است." این پژوهشگران حدود ۱۴۰ کودک و افراد خانواده آنها را به دقت مورد بررسی قراردادند و نتیجه تحقیق نشان می‌دهد ژن مورد نظر ژنی است که حامل دستورات لازم برای تکامل سلول‌های عصبی بافت مغز طی دوران جنینی است. تغییر در ساختار این دستورات تکامل مغز جنین را تحت تاثیر قرار می‌دهد.

دکتر شوماخر در این ‌باره می‌گوید: "مشخص است که تغییرات سلول‌های عصبی در دوران جنینی و بهنگام تکامل جنین رخ می‌دهد و با تولد نوزاد پایان می‌گیرد و تحقیق پژوهشگران ژنتیک انسانی دانشگاه بن و همکاری سایر متخصصان این زمینه نکات قابل توجهی را در این زمینه روشن کرده است."

تصاویری که توسط دستگاه‌های " ام.آر.آی " (M.R.I) گرفته شده نشان می‌دهد تفاوت‌های بارزی میان عملکرد مغز افرادی که دچار ضعف در یادگیری خواندن و نوشتن هستند، با عملکرد مغز افراد عادی وجود دارد و این تفاوت واضح بیشتر در نیمکره چپ مغز، ناحیه‌ای که نقش مهمی در تفکر و پردازش‌های بصری بر عهده دارد دیده می‌شود. شناسایی ژنی که تغییر در ساختمان آن منجر به نقص مادرزادی مغزی می‌شود هر چند که در زمان حاضر راه درمانی برای این بیماری محسوب نمی‌شود، اما در شناسایی و تشخیص سریعتر این بیماری موثر خواهد بود.

دکتر شوماخر تاکید می‌کند: "امیدواریم از این راه دانش زیست سلولی شناخت بیشتر از روند بروز این نقص مادرزادی پیدا کند و مشخص شود چه عواملی موجب تغییر ژن و بروز این بیماری می‌شود. حتی ممکن است که راه حل مشخصی برای مداوای بهتری این افراد پیدا شود و همینطور روشی که بتوان بیماران احتمالی را سریعتر شناسایی کرد." البته هنوز تا ساخت داروهایی که بتوانند بیماری‌های ژنتیکی را درمان کنند فاصله بسیاری باقی مانده است، اما شناخت بیشتر بیماری قطعا به درمان کمک خواهد کرد.

مقدمه :

تا چند سال پیش افرادی که دچار اختلال یادگیری بودند، در زمره کم توانان ذهنی قلمداد می شدند. اما پژوهشگران دریافتند که برخی از کودکان، بهره هوش عادی یا حتی بالاتر از عادی دارند و با وجود این در یادگیری برخی از دروس آموزشی، با وجود کوشش قابل توجهی که از خود نشان می دهند، ناتوان هستند. پژوهشگران این افراد را تحت عنوان کودکانی با ناتوانیهای یادگیری نامگذاری کردند. کلمه ناتوانی یادگیری برای اولین بار توسط «ساموئل کرک» در سال 1963 بکار برده شد . «ساموئل کرک» این اصطلاح را به عنوان یک راهکار مناسب مطرح کرد شاید بتوان به این واسطه  برچسب های گوناگونی که تا آن زمان برای توصیف کودک با بهره هوش معمولی و دارای مشکلات یادگیری به کار می رفت را از بین ببرد [2].

هرچند این کودکان بیشتر وقتها به عناوینی چون دارای آسیب خفیف مغزی، کندآموز، (خواندن پریش (آسیب در توانایی خواندن یا ناتوان به لحاظ ادراکی بر چسب می خورند تا شاید در یادگیری آنها تغییراتی حاصل شود،  اما در هر حال والدین و معلمان می دانستند این کار در یادگیری آنها تاثیری نمی گذارد و کاملا بی فایده است. کودکانی که برچسب «آسیب دیده مغزی » یا « کند آموز» می خورند با  در یادگیری با هم متفاوت هستند اما چون تعیین « آسیب دیده  مغزی» از کسی  که برچسب «کندآموز» می خورد بسیار مشکل است، هر دو را در یک دسته قرار می دهند. اصطلاح «آسیب دیده مغزی » یا « کند آموز» کارکرد کودکان را در برخی از حیطه ها شرح می دهد و آزمون هوش نشان می دهد که توانایی یادگیری وجود دارد، اما نمی تواند یک تعریف جامع باشد، « خواندن پریشی » چون بر نشانگانی دلالت دارد که می تواند هرعلتی از صدمه مغزی تا آسیب های محیطی را دربرداشته باشد، توصیف مناسبتری بود، « ناتوان به لحاظ ادراکی » کودک با این عنوان را تنها به دلیل اینکه مشکلات ادراکی می تواند بخشی از» ناتوانیهای  یادگیری» باشد می توان معرفی کرد. سرانجام این اصطلاح «ناتوان به لحاظ  یادگیری» برای انجمن کودکان مبتلا به اختلالات یادگیری برگزیده شد. انجمن  (ACLD)  امروزه انجمن مربوط به ناتوانیهای یادگیری کودکان و انجمن مربوط به بزرگسالان مبتلا به ناتوانیهای یادگیری  (DCLD) خوانده می شود[3].

در سال 1975 میلادی ناتوانی یادگیری از طرف کنگره آمریکا به عنوان یک وضعیت معلولیت ساز مطرح گردید و ایجاد برنامه ها و فضاهای مناسب آموزشی برای تمام کودکان دارای ناتوانی یادگیری درقانون عمومی ( مواد 142-94 ( لحاظ شد [1].  تشخیص ناتوانی های یادگیری و مشکلات مرتبط با آن در امری کاملا ضروری است زیرا بدون تشخیص دانش آموزان دارای مشکل، از این دانش آموزان ناخواسته به اندازه دانش آموزان معمولی و بدون مشکل انتظار خواهیم داشت و همین امر منجر به سرخوردگیها و مشکلات زیادی برای اینگونه دانش آموزان خواهد شد، اما با تشخیص به موقع  و کمک به  این دانش آموزان می توان پیش ازآنکه انها در اثرشکست های مداوم دچار ناکامی و درماندگی شوند، برای آنها برنامه های آموزشی متناسب با توانابی آنها برنامه ریزی کرد و از آنها به اندازه استعداد و توانایی هایشان انتظار داشت و آنها را با کودکان معمولی و بدون مشکل قیاس نکرد تا باعث مشکلات روحی و روانی برای اینگونه دانش آموزان نشویم. اگر آنها با سیستم آموزشی درست آموزش نبینند و مشکل آنها تشخیص داده نشود، زمانی که آنها به دبیرستان می رسند ممکن است مایوس شوند و دست از تلاش بردارند، اما همین افراد اگر مشکلشان تشخیص داده شود و به طور مناسب درمان شوند می توانند شیوه های مؤثری را برای جبران ناتوانی های خود اتخاذ کرده و زندگی موفق و رضایت بخشی را ادامه دهند.

تعاریف :

ناتوانی یادگیری :

تا به حال تعاریف متعددی از آن ارایه شده که « اختلالات یادگیری » و یا  « مشکلات یادگیری» شامل می شود. این تعاریف بیشتر به خاطر دلایل متعدد ایجاد اختلالات یادگیری و عوامل زیر بنایی آنها متکی به نظریه پردازیهای گوناگون می باشند.

در فرهنگ واژگان آموزشی – روان شناسی–  توانبخشی کودکان استثنایی «افروزو عبادی» ناتوانی یادگیری معادل واژه Learning  disability (LD)  به معنی فقدان توفیق یا عدم توانایی یادگیری در زمینه های خاصی در مقایسه با توانایی افرادی که توانایی ذهنی مشابه دارند تعریف شده است. بیشتر تعاریف، بر روی یک یا دو اختلال اساسی در فرآیندهای روانی در ارتباط با درک و استفاده از زبان گفتاری یا نوشتاری تأکید دارند. همچنین اختلال یادگیری به صورت یک آسیب Learning disorder معادل واژه جسمی یا نقص عصبی تشخیص داده شده که در پیشرفت تحصیلی اختلال ایجاد می کند تعریف شده است[6].

 ناتوانیهای یادگیری:

ناتوانی یادگیری در آمریکا اصطلاحی کلی است که برای توصیف کودکانی به کار می رود که در رشد زبان ومهارتهای ارتباطی به طور کلی دارای اختلال هستند. کودکانی که مشکلات یادگیری آنها در درجه اول به علت نقص بینایی ، شنوایی ، حرکتی  و یا مشکلات هیجانی، محدودیتهای فرهنگی یا کم توانی ذهنی کلی است، جزواین گروه محسوب نمی شوند.  بنابراین شرایطی چون ضایعه خفیف مغزی، اختلالات ادراکی ونارساخوانی و ... جزو ناتوانی یادگیری به حساب می آیند.

ناتوانی یادگیری در ( مواد 142-94 ) قانون عمومی به معنی وجود اختلالی در یک یا چند فرآیند روانشناختی پایه می باشد که به فهم یا استفاده از زبان نوشتاری و یا گفتاری مربوط  می شود ومی تواند به شکل عدم توانایی کامل در گوش کردن، صحبت کردن، فکرکردن، خواندن، نوشتن و هجی کردن یا انجام محاسبات ریاضی ظاهر شود.  این اصطلاح شرایطی چون معلولیتهای ادراکی، آسیب دیدگی های مغزی، نقص جزیی در کارکرد مغز، نارساخوانی و آفازی رشدی را در بر می گیرد.  باید خاطر نشان ساخت که اصطلاح یاد شده افرادی را که به واسطه معلولیت های دیداری، شنیداری یا حرکتی، همچنین کم توانی ذهنی یا محرومیتهای محیطی، فرهنگی واقتصادی به مشکلات یادگیری دچار شده اند را شامل نمی شود[1].

بر اساس گزارش سالیانه سال 1998 در آمریکا عنوان شده است که کودکان ناتوان در یادگیری، در یک یا چند فرآیند اساسی که در ارتباط با فهم یا کاربرد زبان می باشد ( اعم ازشفاهی یاکتبی ( از خود ناتوانی نشان می دهند. نحوه بروز یا نشان دادن این ناتوانی ممکن است به صورت اختلال در گوش کردن، صحبت کردن، فکرکردن، خواندن، نوشتن، هجی کردن یا یادگیری باشد. این اختلالها غالبا بر اثر نقایص ادراکی، ضایعه های مغزی، اختلال جزیی در کارکرد مغز، نارساخوانی، اختلال گویایی و ... می باشند.

ناتوانی یادگیری این کودکان از نمونه مشکلاتی نیست که در ابتدای امر به بینایی، شنوایی، نقایص حرکتی، کم توانی ذهنی، پریشانی عاطفی و یا کمبود محیطی مربوط باشد. ناتوانیهای خاص : عدم توافق متخصصان در تعریف خاص یادگیری امکان تخمین تعداد افراد مبتلا به  «ناتوانیهای  یادگیری» را با مشکلاتی همراه می سازد . شمار دانش آموزانی که دچار اختلال در یادگیری هستند بین 4 تا 12 درصد گزارش شده است. این تفاوت آماری به دلیل تعاریف گوناگونی می باشد که از اصطلاح ناتوانی یادگیری ارائه می گردد. ویژگیها : با توجه به تعاریفی که متخصصان در زمینه کودکان دارای ناتوانایی های یادگیری ارائه کرده اند، به برخی از ویژگی هایی که می توان برای این دسته از کودکان بیان نمود اشاره می کنیم

1. بهره هوشی تقریباً متوسط یا بالاتر دارند.

2. حواس مختلف بینایی، شنوایی و... سالم است.

3. دارای ناهنجاریهای شدید رفتاری نیستند.

4. از امکانات محیطی و آموزشی نسبتاً مناسبی برخوردارند.

5. پیشرفت آموزشی این کودکان به طورقابل ملاحظه ای کمتر از بهره هوشی، سن و امکانات آموزشی که از آن برخوردارند می باشد. کودکان مبتلا به ناتوانی یادگیری در مقایسه خود با سایرهمکلاسی هایشان، متوجه تفاوتهای خود با دیگران می شوند. این دریافت های  شخصی بر اساس نوع  برخوردها و واکنش هایی که از محیط اطراف دریافت می کنند، زمینه ساز موفقیت یا شکست این  دانش آموزان می باشد.

زمانی که این  دانش آموزان از ناتوانی خود اطمینان حاصل کرده و ناتوانی خود را باور می کنند، دیگر انرژی لازم برای انجام سایر وظایف محوله را ندارند و در برخورد با مشکلات دچار ضعف وناتوانی می گردند و نمی توانند هیچ کاری را درست ادامه دهند، در نتیجه هیچ کاری را تا رسیدن به نتیجه ادامه نمی دهند و هیچ کاری را تا آخرین مرحله به درستی پیگیری نمی کنند. این دانش آموزان در فعالیت های  آموزشی - تحصیلی با شکست و ناکامیهای گوناگونی مواجه می شوند که می توان در ذکر علل شکست این کودکان در امر یادگیری، به موارد زیر اشاره کرد :

1. فقدان انگیزه کافی

2. فقدان توجه و دقت لازم

3. دقت بیش ازحد  به جزیی از کل

4. عدم هماهنگی لازم در حرکات

5. جنب و جوش بسیار زیاد شمار دانش آموزانی که دچار اختلال یادگیری هستند بین4 تا 12 درصد گزارش شده است. ویژگیهای کسانی که دچار ناتوانی یادگیری هستند ممکن است از فردی به فرد دیگر متفاوت باشد، اما وجه مشترک آنها، برخورداری افراد با ناتوانی یادگیری از بهره هوش متوسط  تا بالای متوسط است.

متأسفانه دانش آموزان با ناتوانی یادگیری گاهی به اشتباه به عنوان دیرآموز در نظرگرفته می شوند و رشد تحصیلی کمی نشان می دهند.  در حالی که بررسی پرونده تحصیلی دانش آموز برای تعیین نیمرخ تحصیلی آنها و تشخیص و طبقه بندی درست این دانش آموزان از اهمیت ویژه ای برخوردار است

نیمرخ رشد یک دانش آموز دیرآموز پایین و صاف می باشد، در صورتی که نیمرخ دانش آموز با ناتوانی یادگیری، الگوی ناهموار مشخص و برگشت در اکتساب مهارتها را نشان می دهد. مهارتهای زبانی فرد دیر آموز اغلب متناسب با سن او نیستند اما مهارتهای زبانی دانش آموز با ناتوانی یادگیری اغلب با سن او تناسب دارند .

ویژگیها ومهارتهای زبانی دانش آموزان با ناتواناییهای یادگیری عبارتند از:

1. خزانه لغات آنها بسیار خوب و عالی است اما در تولید و کاربرد آن ضعف دارند.

2. می خواهند صحبت کند، اما نمی تواند کلمه ها و عبارتهای مناسب را پیدا کند.

3. جمله ها را به طور ناقص ادا کرده و آهسته و ناشمرد ه صحبت می کند.

4. ترتیب واژه ها یا ترتیب هجاها را به طور مکرر قاطی می کند.

5. معمولا از صحبت کردن با بزرگسالان امتناع می کنند.

6. درایجاد تمایز بین اصوات شنیداری اشکال دارند.

7. نمی توانند صداها را در عبارت و کلمات به بخشهای مختلف تقسیم کنند یا نمی توانند صداها را با همدیگر ترکیب کنند تا کلمه ها و عبارتهای مختلف را بسازند و...

طبقه بندی ناتوانیهای یادگیری:

ناتوانیهای یادگیری می توانند به دو گروه تحصیلی وتحولی طبقه بندی شوند:

الف:ناتوانیهای یادگیری تحولی

ناتوانی یادگیری تحولی شامل گروهی از مهارتهای پیش نیازی است که کودک برای کسب و یادگیری موضوعات درسی به آنها نیاز دارد.  یک کودک برای نوشتن نام خود باید چندین مهارت پیش نیاز در زمینه های ادراکی هماهنگی حرکتی چشم و دست، زنجیره سازی، حافظه و ... را بهبود و تکامل بخشد

برای خواندن فرد باید از نظر شنوایی و بینایی به اندازه کافی تمایز ایجاد کند و حافظه شنوایی و بینایی، زبان و سایر عملیات ذهنی را تکامل بخشد. خوشبختانه این عملکردها در بیشتر کودکان به اندازه کافی تحول می یابند و فقط  زمانی که این عملکردها بیش از اندازه مختل شده اند و فرد نمی تواند از طریق سایر عملکردها  کم کاری آنها را جبران کند، در زمینه یادگیری خواندن، نوشتن، هجی کردن و یا محاسبه کردن مشکل پیدا خواهد کرد.

ب: ناتوانیهای یادگیری تحصیلی:

ناتواناییهای یادگیری آموزشی - تحصیلی مشکلاتی هستند که به طور اصولی به وسیله کودکان سنین پیش دبستانی ( مهد کودک و پیش دبستانی ) و نمونه بارزتر آن در کودکان دبستانی تجربه می شوند. هنگامی که به نظر می رسد کودکی توانایی بالقوه یادگیری و موقعیت و امکان یادگیری در مدرسه را دارد و باز هم پس از دریافت آموزشهای کافی، قادر به یادگیری نیست، می توان او را به عنوان فرد ناتوان در یادگیری در زمینه های خواندن، نوشتن، هجی کردن، بیان فصیح و یا ریاضیات در نظر گرفت.

تفاوت بین ناتوانیهای یادگیری و عقب ماندگیهای تحصیلی:

کودکان دچار ناتوانیهای یادگیری تحولی تا به امروز مورد توجه چندانی قرار نگرفته اند، چون مطالعات قابل توجهی در این امر صورت نگرفته است. تفاوت بین ناتوانی یادگیری و عقب ماندگی تحصیلی افرادی که به عنوان ناتوان یادگیری برچسب می خورند دارای سه ملاک هستند:

الف :  ناهماهنگی قابل ملاحظه ای بین سطح انتظار و پیشرفت تحصیلی آنان وجود دارد و این عدم هماهنگی قاعدتا در زمینه های مختلف تحولی بروز می کنند.

ب: هیچگونه اختلال هوشی، حسی، آموزشی و یا هیجانی برای توجیه عقب ماندگی آنها وجود ندارد.

ج: به روشهای ویژه تعلیم و تربیت نیاز دارند .

بسیاری از متخصصان خاطر نشان ساخته اند که نمی توان یک کودک عقب مانده تحصیلی را یک فرد ناتوان از یادگیری محسوب کرد مگر اینکه این کودک دارای نوعی مانع یا مشکل درونی عصب شناختی یا روانشناختی برای یادگیری باشد. برعکس، کودکانی که عقب ماندگی تحصیلی دارند ممکن است علاوه بر این سه ملاک دارای یک یا چند شرط دیگرنیز برای عقب ماندگی باشند. نمی خواهیم بگوییم کودکان کم توان ذهنی یا دارای اختلالات هیجانی یا دارای معلولیتهای حسی نمی توانند ناتوانی یادگیری داشته باشند، ولی اگر داشته باشند چنین کودکانی به عنوان چندمعلولیتی در نظر گرفته شده و بر اساس آن ترمیم خواهند شد.

این مطلب حائز اهمیت است که بین کودکان دارای ناتوانی یادگیری و کودکان عقب مانده تحصیلی تفاوت قائل شویم. زیرا نوع آموزشها و روشهای تدریس برحسب ماهیت مشکل متفاوت خواهد بود. کودک دارای ناتوانی یادگیری نیازمند یک شیوه تخصصی آموزش می باشد که شامل ترمیم ناتوانی تحصیلی و ناتوانیهای تحولی با ایجاد مهارتهای تحولی پیش نیاز در یک برنامه یکپارچه است. در نهایت باید اظهار کرد که کودکی که عقب ماندگی تحصیلیش به دلایلی نظیر کم توانی ذهنی، ناشنوایی، نابینایی، اختلال هیجانی، فقدان موقعیتهای مناسب... می باشد، نیازمند نوع متفاوتی از برنامه آموزش وتدریس می باشد.

بهره هوش و پیشرفت تحصیلی :

یکی از عواملی که در تعاریف ناتوانیهای یادگیری لحاظ شده، عدم هماهنگی میان بهره هوشی و پیشرفت تحصیلی است .به این معنی که استعداد ذاتی کودک که به صورت خدادای در وی نهاده شده است بصورت بالقوه باقی مانده است و شکوفا نشده است، به طوری که با انجام  یک آزمون هوش واندازه گیری می شود نائل نشده و باعث عقب ماندگی تحصیلی او شده است .

سالها بیشتر متخصصان بر این باور بودند که عدم هماهنگی بهره هوش- پیشرفت تحصیلی کم اهمیت ترین خصوصیت کودکان ناتوان دریادگیری است اما اخیراً برخی چنین ایده ای را زیرسؤال برده اند. طبقه بندی انجمن روان پزشکی آمریکا از اختلالهای یادگیری:

انجمن روان پزشکی آمریکا در آخرین طبقه بندی خود، اختلالهای ویژه یادگیری را اینگونه طبقه بندی کرده است:

1- اختلال در مهارتهای تحصیلی شامل:

اختلال در مهارتهای تحصیلی مربوط به رشد در ریاضیات اختلال در مهارتهای تحصیلی مربوط به رشد در نوشتن اختلال در مهارتهای تحصیلی مربوط به رشد در خواندن

2- اختلالهای زبان و گفتار شامل:

اختلال مربوط به رشد در تلفظ حروف و کلمات اختلال مربوط به رشد در تلفظ زبان بیانی اختلال مربوط به رشد در تلفظ زبان دریافتی

3- اختلال در مهارتهای حرکتی شامل:

اختلال مربوط به رشد در هماهنگی حرکتی سایر اختلالهای مربوط به رشد[1]

طبقه بندی دیگر از اختلالهای یادگیری:

اختلال در خواندن و هجی کردن مشکلات خواندن از اساسی ترین مشکلاتی است که کودکان با نارسایی های ویژه یادگیری با آن مواجه هستند زیرا کودکی که نمی تواند بخواند شانس کمتری برای موفقیت در مدرسه دارد. در واقع، خواندن ادامه فرآیند رشد تکلم و گفتار است. بدین معنا که شروع فعالیت خواندن از زمانی آغاز می شود که کودک اولین کلمات را برای بیان مقصود خود به کارمی برد.

کلمه یا نماد مربوط به هر تصویر یا شیء با دیدن یا لمس کردن آن تداعی می شود.  پس از تجربه کافی در این زمینه و با رسیدن به سن مدرسه و برخورد صداها با نمادهای تصویری، کلمات نوشتاری شروع می شود. بیشتر اوقات تأخیر در رشد سامانه عصبی مرکزی یا آسیب های مغزی به عنوان علت ناتوانی در خواندن یا نارساخوانی بیان می شود که اصطلاحا « دیس لکسی » خوانده می شود.

برای کودکانی که با وجود هوش طبیعی قادر به خواندن نیستند بکارمی رود . این دسته از افراد ممکن است واژه های بسیاری را بدانند و به راحتی آنها را در مکالمه بکار برند اما قادر به درک و شناسایی نشانه های نوشتنی یا چاپی نیستند. برخی از این دسته از افراد حتی می توانند واژه ها را بخوانند اما مفهوم آنها را نمی فهمند,  این حالت را در اصطلاح« هیپرلکسی »  می نامند.

  گاهی اوقات به علت ناآگاهی اطرافیان و معلمان، ناتوانی کودک را با عنوان کم توانی ذهنی یا تنبلی وی توجیه می کنند. معلمان کودکان ناتوان در یادگیری، زمان بیشتری را صرف تدریس خواندن می کنند .

مشکلات خواندن به طرق مختلف بروز می کند . از آنجا که مشکلات خواندن به بسیاری از مشکلات زبان گفتاری مربوط می شود، برخی از رایجترین خطاهای خواندن درواج شناسی، نحو، ریخت شناسی و درک معنایی ظاهرمی گردد. کودکانی که یک یا چند نشانه از نشانه های ذکرشده در ذیل را دارند به عنوان کودکان ناتوان در یادگیری معرفی می شوند:

· واژگون سازی حروف و کلمات هنگام خواندن و نوشتن. ناتوانی در تکرار آنچه به آنها گفته شده است.

· بدخطی و ناتوانی در کپی و ضعف در نقاشی.

· واژگون سازی حروف و کلمات در املا.

· واژگون سازی حروف و کلمات که به صورت زبانی ادا می شوند.

· مشکل در درک دستورهای گفتاری و نوشتاری و تشخیص راست و چپ.

· مشکل در فهمیدن و به خاطر آوردن آنچه به آنها گفته شده است.

· مشکل در فهمیدن و یا به خاطرآوردن آنچه اندکی پیش خوانده اند.

این نشانه ها در کودکان نارساخوان به دلیل ضعف بینایی و شنوایی نیست بلکه ناشی از ضعف و قدرت و عملکرد مغز آنهاست

اصطلاح « دیسگرافی» نوعی اختلال در نوشتن است که  در مورد کودکانی به کار می رود که با وجود هوش طبیعی، بسیار بد می نویسند. عمل نوشتن به دلیل انتزاعی بودن آن، برای کودک فعالیتی دشوار است. برخی از کودکان از مهارت کافی در نوشتن برخوردار نیستند، زیرا مهارتهای پیش نیاز نوشتن با دست را نیاموخته اند. برخی از محققان عقیده دارند که بدنویسی معمولاً به دلیل عدم هماهنگی حرکتی آنان است، اما به هرحال نوشتن را باید به عنوان یک عمل پیچیده که شامل رشد ذهنی و مهارتهای حرکتی و بینایی می باشد، در نظر گرفت. عمده ترین عللی که برای نارسانویسی ذکر می شود عبارتند از: عدم توجه و دقت ضعف مهارتهای حرکتی اختلال در ادراک بینایی حروف و کلمات ضعف حافظه بینایی و شنوایی دشواری در انتقال اطلاعات از یک کانال حسی به کانال دیگر یا در پیوندهای حسی و انتزاعی بودن مطلب.

خطاها و علل نارسانویسی:

 به طور خلاصه نقص علل به طور عمده شامل موارد ذیل می باشد :

1-  کج نویسی بیش از حد:

بسیار نزدیک بودن بازو به بدن بسیار سفت گرفتن شست دور بودن خیلی زیاد نوک قلم از انگشتان صحیح نبودن جهت کاغذ درست نبودن جهت حرکت قلم

2- راست نویسی بیش از حد:

بسیار دور بودن بازو از بدن بسیار نزدیک بودن انگشتان به سرقلم هدایت قلم به تنهایی توسط انگشتان سبابه ناصحیح بودن جهت کاغذ

3-  پرفشار نوشتن :

فشاردادن بیش از حد انگشت سبابه نازک بودن بیش از حد قلم استفاده ازقلم نامناسب

4- کم رنگ نویسی بیش از حد:

بیش از حد اوریپ یا راست نگه داشتن قلم قطر بیش از حدقلم چرخش نوک قلم به یک سمت

5- زاویه دار نویسی بیش از حد

سفت بودن بیش از حد شست بیش از حد شل نگهداشتن قلم حرکت بیش از حد کند قلم

6- نامرتب نویسی بیش از حد:

نبودن آزادی حرکت حرکت بیش از حد کند دست محکم گرفتن قلم نادرست یا ناراحت بودن وضعیت

7-  فاصله گذاری بیش از حد :

پیشرفت بیش از حد سریع قلم به سمت چپ حرکت بیش از حد و سریع جانبی  [4]

زبان نوشتاری را می توان به مقوله های درست نویسی، هجی کردن و ترکیب تقسیم کرد   .

دانش آموزان ناتوان در یادگیری اغلب در یک یا چند حیطه دچار مشکل اند.

درست نویسی

اغلب تولیدات نوشتاری دانش آموزان ناتوان در یادگیری ناخوانا است و علاوه بر مشکلات مربوط به خوانایی این دسته از دانش آموزان معمولا بسیار کندنویس هم می باشند.

املاء نویسی:

هجی کردن متضمن توانایی یادگیری انطباق بین واجها و حروف مکتوب است. انطباق وهمخوانی واجها و حروف مهارتی است که در برخی از کودکان ناتوان در یادگیری به خوبی رشد و پیشرفت نمی کند. ترکیب: تقریباً همه معلمان کودکان ناتوان در یادگیری بر این باورند که این کودکان در ترکیب دچار مشکل هستند،پژوهشهای انجام شده در این رابطه نشان می دهند که مشکلات کودکان ناتوان در یادگیری در ترکیب، خطاهای دستوری را شامل می شود.  

راهکارهای نوشتن برای دانش آموزان دارای اختلال نوشتاری :

1- تیترها و عناوین مهم افکارتان را مشخص کنید.

دریافت مفهوم اصلی نوشته ها و به روی کاغذ آوردن آنها بدون تلاش برای پرداختن به جزییاتی نظیر هجی کردن، نقطه گذاری و ...بسیار حایز اهمیت است.

سعی کنید فقط یک کلمه اصلی یا لغت را در هر بند بنویسید؛ سپس برای تکمیل جزییات به نوشته خود بازگردید.

2- از مفهوم هر بند یک شکل بکشید، افکارتان را روی یک نوار ضبط کنید ، سپس به آن گوش کرده و بنویسید.

3- کار با صفحه کلید رایانه را تمرین کرده و از آن برای سازماندهی اطلاعات و بازبینی هجی ها استفاده کنید.

4. هنگام نوشتن با خودتان بخوانید تا بدین ترتیب امکان بازخورد شنیداری با ارزشی فراهم شود.

5.  به هر کلمه نگاه کرده، سپس چشمهایتان را بسته و آن را تصویر کنید.

6.  چندین بار قبل از نوشتن، ابتدا با نگاه کردن به کلمه وسپس بدون نگاه کردن، آن را با صدای بلند هجی کنید.

7. سعی کنید آخر حروف را هجی کنید تا اینکه ترتیب مناسبی از نوشته ها به دست آورید  که صحیح به نظر برسد.

8. فهرست هجی ها را به ترتیب فقط به 3 تا 5 کلمه مشخص تقسیم کنید، سپس هر قطعه را پس از مسلط شدن به آن اضافه کنید.

اختلال در ریاضیات :

درس ریاضی یکی از مباحث مشکل ساز برای بسیاری از فراگیران است. توجه به مشکلات جدی در ادراک کمّی یا مسائل از این دست می تواند زمینه ساز حلّ بسیاری از این مشکلات باشد. برای کودکانی که درک مسایل ریاضی برایشان بسیار دشوار می باشند، از اصطلاح «دیسکالکولی »  اختلال در محاسبه و کسب مفاهیم ریاضی استفاده می شود. این دسته از کودکان در درک روابط فضایی دچار مشکل شدید هستند. عوامل ایجاد کننده این اختلال عبارتند از:   فقدان آمادگی ذهنی تدریس ناکافی یا نادرست عملکرد پایین هوش غیرکلامی ضعف حافظه ، بینایی و شنوایی اختلال در ادراک فضایی[5].

مروری بر ویژگیهای شناختی این دانش آموزان نشان می دهد که اختلالات حافظه در این گروه ازدانش آموزان پیش از ورود آنها به مدارس معلوم می شود.

به طور مثال، این کودکان به دلیل مشکلات جهت یابی به آسانی گم می شوند و یا اشیای خود را گم می کنند. به محض ورود آنها به مدارس، این مشکلات به شکل جدی تر در فعالیتهای یادگیری خود را نشان می دهند. این اختلالات با تأثیر بدی که بر تحلیل، مقایسه، طبقه بندی و تفسیر و درک اطلاعات مربوط به یک موقعیت خاص می گذارند، کارکرد دانش آموز را به نحوی بارز پایین می آورند.

متخصصان معمولاً بر مشکلات مربوط به زبان گفتاری «نارساخوانی-  نارسانویسی» توجه بیشتری نشان می دهند و همین مسأله مانع از توجه هر چه بیشتر بر مشکلات مربوط به تفکر کمّی شده است. به همین دلیل پژوهشهایی که درباره اختلالات تفکر کمّی انجام شده است، در مقایسه با مطالعات زیرگروههای فرعی دیگر بسیار عقب تر است. برخی از متخصصان براین باورند که ضعف در مهارتهای حساب در مقایسه با خواندن و نوشتن از اهمیت کمتری درجوامع برخوردار است.

فراشناخت و ناتوانی یادگیری:

فراشناخت در اصل به معنی فکر کردن درباره راهبردها ومهارتها با استفاده درست از منابع برای انجام صحیح یک برنامه است، که به عنوان یک قاعده مهم در یادگیری کودکان به شمار می رود.

فراشناخت دو مؤلفه دارد:

1. آگاهی از این که چه مهارتها، راهبردها و منابعی برای انجام مؤثر یک تکلیف لازم است.

2. توانایی استفاده از فرآیندهای خودتنظیمی برای اطمینان از تکمیل موفقیت آمیز تکلیف، مانند برنامه ریزی حرکات، ارزشیابی کارآمدی فعالیتهای گذشته، بررسی پیامدهای تلاشها و رفع هرگونه مشکلی که پیش می آید.

به طور کلی فراشناخت به معنی فکرکردن درباره راهبردها ومهارتها با استفاده درست از منابع برای انجام صحیح یک برنامه است، فرا شناخت، دانش خود و پردازش خود می باشد و با درک کردن، فهمیدن، کنترل کردن، هماهنگ سازی، انتخاب و ارزیابی در طول یادگیری مرتبط است و از طریق آمیخته شدن تکلیفهای یادگیری با تجربه کردن، تحول پیدا می کند. پژوهشگران دریافته اند که دانش آموزان ناتوان در یادگیری اغلب در استفاده از مهارتهای فراشناختی مشکل دارند. مطالعه تورگسن (1979 ) نشان داد که کودکان ناتوان در یادگیری، در توانمندی های فرا حافظه دچار نقص هستند. برای مثال وقتی از آنها پرسیده می شود در صورت گم شدن لباستان، برای پیدا کردن آن چه می کنید؟ دانش آموزان ناتوان در یادگیری نمی توانند راههای جایگزین مناسب را مانند همسن و سالان سالم خود بیان کنند. بیشتر معلمان کودکان ناتوان در یادگیری اظهار می کنند که بسیاری از آنها به خوبی به مطالب و سخنان دیگران گوش نمی کنند.« فرا درک و فهم در خواندن» که گاه « بازبینی درک و فهم » خوانده می شود نیز، برای بسیاری از کودکان ناتوان در یادگیری مشکل ساز است.

اختلال یادگیری غیرکلامی:

اختلالهای یادگیری غیرکلامی به عنوان دسته ای از ویژگیهای عصب- روان شناختی، تحصیلی، اجتماعی وعاطفی توصیف شده اند که در ابتدا نواقصی را در استدلال غیرکلامی منعکس می کنند. این نواقص شامل ضعف در تواناییهای دیداری- فضایی و تمایزهای دیداری  می شوند، اما به آنها محدود نشده است و مشکل در استنتاج و استدلال انتزاعی، مشکل در استدلال ریاضی را نیز در برمی گیرند.

سه گروه عمده عملکردهای نامناسب که در این اختلال مشخص می شود عبارتند از:

1. فقدان هماهنگی حرکتی، مشکلات تعادلی و دشواری در مهارتهای حرکتی و نگارشی ضعیف.

2. سازماندهی دیداری – فضایی ضعیف، ادراکهای فضایی ضعیف و مشکلاتی در روابط فضایی و ضعف درتجسم و حافظه دیداری.

3. ناتوانی در درک روابط غیرکلامی، دشواری درسازگاری با تغییرات و وضعیتهای جدید، نقص درقضاوت و تعاملهای اجتماعی. اختلال یادگیری غیرکلامی معمولاً شبیه کمبود توجه است. زیرا این افراد، نسبت به درونداد بینایی و لمسی توجه ضعیفی دارند. اما مشاهده دقیق آنها مشخص می کند که این مشکلات به راستی کمبود توجه نیستند. آنها معمولاً فاقد انعطاف بوده و با تکلیفها به گونه ای خشک برخورد می کنند و نمی توانند از اطلاعات آموخته شده برای یادگیری موضوعات جدید استفاده کنند



مرتبه
مرتبه
نظر و تجربه خود را برای دیگران ثبت کنید

تبلیغات ویژه

تجربه مادرانه
شما میتوانید در مورد موضوع زیر بحث و تبادل نظر کنید و در قسمت نظرات تجربه خود را با مادران در میان بگذارید :
موضوع انتخاب شده :
جدا کردن اتاق فرزندان
تجربه خودرا بنویسید
تبلیغات