top
گزیده هایی از کتاب راز درمان

گزیده هایی از کتاب راز درمان

کارگروه پزشکی پرتال جامع وتخصصی کودک:در آغاز طبابتم در بیمارستان احمدیه متوجه شدم با وجود نهایت دقت و توجهی که نسبت به بیماران عفونی بعمل می آمد باز نتایج بدانگونه که باید موافق با انتظار نمی گشت. ولی همینکه بزودی داروهای گیاهی با درمان همراه گردیدند تلفات بسیار کاهش یافته و بهمین نسبت نیز عوارضی رخ نمی داد. همچنین در برخی از بیماریهای عاصی العلاج مانند سیفلیس که گاه داروهای جدید با همه کوشش در برابرش کاملا" عاجز می ماندند بروش پیشینیان درمان می گشتند. این موارد و برخی موارد دیگر .را بر آن داشتند تا تحقیقات و آزمایش هائی در این رشته از درمان ها بنمایم.

گزیده هایی از کتاب راز درمان

سخنرانی شماره یک 7دی 1326

برابر 26 دسامبر 1947

موارد بهره گیری از داروهای گیاهی در طبایع گوناگون

در آغاز طبابتم در بیمارستان احمدیه متوجه شدم با وجود نهایت دقت و توجهی که نسبت به بیماران عفونی بعمل می آمد باز نتایج بدانگونه که باید موافق با انتظار نمی گشت.

ولی همینکه بزودی داروهای گیاهی با درمان همراه گردیدند تلفات بسیار کاهش یافته و بهمین نسبت نیز عوارضی رخ نمی داد. همچنین در برخی از بیماریهای عاصی العلاج مانند سیفلیس که گاه داروهای جدید با همه کوشش در برابرش کاملا" عاجز می ماندند بروش پیشینیان درمان می گشتند.

این موارد و برخی موارد دیگر .را بر آن داشتند تا تحقیقات و آزمایش هائی در این رشته از درمان ها بنمایم.

در همان اوان شادروان دکتر غلامحسین اعلم دچار دیفتیری صعب العلاج شدند که همه پزشکان مشهور تهران (ایران، اروپا، امریکایی) معالج او بودند. سرانجام تنها راه درمان را "تراکئوتومی"  دانستند. در حینی که مشغول اماده ساختن اتاق عمل و وسایل جراحی بودند ناگهان زن بیسوادی از خدمتگزاران خانواده بیمار خود را به اتاق و بر بالین او رسانده و با استفاده از فرصت،بفوریت گردی به گلوی بیمار ریخت.

هنوز اتاق و لوازم عمل آماده نشده بود که ملاحظه گردید گلوی آن مرحوم باز و بهبود یافت. همه پزشکان مات و مبهوت گشتند.

این واقعه نیز به نوبه خود بیشتر سبب تشویق من شد و فهمیدم که "این ویرانه را گنج بسیار است"

نمی دانم استاد بزرگوار حضرت آقای دکتر امیر اعلم با همه عشق و علاقه سرشاری که نسبت به تامین بهداشت این کشور داشته و دارند و خدماتشان در این راه همیشه باقی و فراموش نشدنی است با آنکه خود شاهد این واقعه بوده اند چگونه تا کنون در جمع آوری نسخ اینگونه معالجات اقدامی نفرموده اند؟

خلاصه آنکه آزمایشها و تحقیقات من در میان طبقات سه و چهار اجتماع سالهای متمادی تعقیب شد و رو به افزایش گذارد. از حاصل تجربیات و بررسی های خود یادداشت هایی برداشته و خود نیز تصرفات و تتبعاتی در مورد آنها نموده و حتی پی به مواردی بردم که تاکنون درکتب و نوشته های پیشینیان نیافتم.

اینک بعضی از موارد یاد شده را در این سخنرانی بعرض اساتید و حضار محترم میرسانم : در ضمن معالجات خود متوجه شدم اگر داروهای گیاهی را برابر تحقیقات و فرضیه گذشتگان با "گرمی" و "سردی " طبایع هماهنگ ساخته و به بیمار دهیم نتیجه دلخواه حاصل می گردد واگر بر خلاف آن رفتار شود به زیان بیمار تمام شده و گاه حالتی خطرناک خواهد یافت. اگر داروها به تنهایی ومنفرد استعمال شوند دربرخی مواقع بهتر است (استفاده گل بنفشه در کودکان).

پیشینیان معتقد بودند مواد غذایی پس از تغییراتی دردستگاه گوارش در روده مانند کشکاب شده در این هنگام عروق ماساریقا مواد لازم آنرا جذب می کند و به کبد می برد. کبد در اثر اعمال طبیعی خود آن را می پزد و مستحیل به مواد دیگری بنام "صفرا" ،"خون"،بلغم"،"سودا" می کند.

"صفرا"طبعی "گرم وخشک "دارد (چون آتش)

"خون" طبی "گرم و تر "دارد (چون هوا)

"بلغم" طبی" سردو تر" دارد (چون آب)

"سودا" طبی "سرد و خشک" دارد (چون خاک)

آنان اعتقاد داشتند از اختلاط و امتزاج این خلط ها طبیعت یا مزاج بوجود می آید و صحت و سلامت بدن منوط به تعادل آنهاست.

در طب سنتی مزاج بر چهار نوع است : گرم، سرد،تروخشک،گاه دوتای از اینها غالب و دوتای دیگر مغلوب می گردد. از آمیزش و ترکیب کم یا زیادی اخلاط در بدن چهار نوع مزاج دیگر نیز پدیدار می شود که عبارتند از :"گرم و خشک"، "گرم و تر"، "سرد و خشک" و "سرد و تر" و یکی نیز "معتدل" که رویهم رفته 9 قسم مزاج بوجود می آید.

هر گاه یکی از این اخلاط چهارگانه از حدود میزان خود بیشتر شود علائم آثاری در شخص پدید می آید که ناشی از اثر آن خلط می باشد.

در غلبه صفرا،مزاج، را صفراوی" در غلبه خون "دموی"، در غلبه بلغم "بلغمی"، و در غلبه سودا "سوداوی" نامند.

اگر سبب از زیادی بلغم باشد نشانه آن سفیدی و نرمی و سستی پوست،ضعف هضم، آروغ ترش،زیادی خواب، کندی حواس، برآمدن لعاب دهان و آب بینی رقیق و غیر سوزان است.

اگر سبب از زیادی "سودا"باشد نشانه آن لاغری و سیاهی بدن،سیاهی و غلظب خون ، سوزش سر معده، اشتها کاذب و تفکر زیاد می باشد.

رطوبت تری و سستی عضو است. "باد" بخاریست که از اخلاط مستولی می شود. بر حسب تاثیری که مواد خوراکی یا داروئی در بدن می گذارند. آنها را به "گرمی" و "سردی" تقسیم نموده اند:

1-داروهایی که هیچ تاثیری در بدن نمی گذارند،معتدل

2- داروهائی که اثر کمی ظاهر می سازد،درجه اول

3-داروهایی که اثر زیاد ظاهر می سازد، درجه دوم

4- داروهایی که اثر زیادتر ظاهر می سازند، درجه سوم(که اسباب زحمت می گردند)

5-داروهائی که اثر بسیار ظاهر می سازند(خطرناک تلقی می شوند)

پس از ذکر این مقدمه به شرح برخی از مشاهدات خود می پردازم:

الف- مشاهدات در (دموی مزاجها)

1-    مردی که تنها دموی مزاج بود دچار عارضه تب شد. بدون آنکه داروی منضج باو داده شده و به اصلاح روده اش بپردازد بر خلاف طبیعتش باو کنین داده شد. در نتیجه بر مسمومیت او افزوده و تیرگی و خفگی زیاد در رنگ رخساره اش عارض گردید. زبان او خشک وزرد (ناشی از صفرا)و بدنش همانند چهره اش بسیار تار و خفه و متمایل به سیاهی شد. تعدادی لکه های درشت باندازه ده سانتیمتر در بدن بویژه در ساق ها همچنین تورمی در قوزک پا پدیدار گشت. فشار خون بیمار هم زیاد بود و بیم سکته می رفت. گر چه جای کم کردی خون بود. ولی بستگان بیمار در چنین موقعیتی از اخراج خون واهمه داشتند. (زیرا در پانزده سال پیش مادرش نیز بهمین حال دچار شده بود. با گرفتی خون بیماری اش شدت پیدا کرده بود در مدت شش ماه بیش از صد بار از او خون خون گرفته بودند و سرانجام نیز بعلب بزرگ شدن کبد و ابتلا به اورمی در گذشته بود).

این بیمار روزی نزدیک غروب به من رجوع نمود. دستور تنقیه فلوس و جوشانده از شیر خشت، نیلوفر، عناب، سپستان، ریشه کاسنی و تخم کاسنی دادم و تجویز نوشیدن آب لیمو و آلو نمودم.

روز دیگر فلوس ترش مفصل تر (فلوس، ترنجبین، آلو بخارا، تمبر هندی نیلوفر و نظایر آن) دادم، تب قطع شد.

روز سوم آلو بخارا 40 دانه، گل سرخ 4 ل (1) ، پوست هلیله زرد 4 ل تجویز شد که آنها را جوشانیده صاف نموده و با 20 مثقال ترنجبین، بخورد. در نتیجه پیروی از این دستور مزاج بیماربیست بار عمل کرد. دفع صفرا و سودا شده خون از غلیان افتاد، رنگ رخسار از سیاهی به سپیدی گرائید، فشار خون خیلی پایین آمد و بطور کلی رفع تمام عوارض مذکور در بالا شد.

2-    در تاریخ 25/11/25 آقای م. ح. پ.65 ساله که جنب بیمارستان سینا مغازه عطاری دارد اظهار داشت: مدت دوماه خوراکهای گرم مقوی از قبیل کباب ، خربزه، سیب و امثال آن می خوردم. پس از آن یک مثقال سنا دم کردم و خوردم . بعد از دو ساعت سوزش درمجرای ادرار پیدا شد. ادرار بسختی و چکه چکه می آمد. بعقیده قدما( گاه گرمی به یک عضو و یا چند عضو اثر می کند). سه چهار روز خنکی هائی از قبیل شیر خشت، هندوانه، لیمو- شیرین و شیره خنک ها خوردم. بعد از آن سستی در مجرای ادرار پیدا شد. شبها بی اختیارو ناخواسته ادرار می چکید. هر شب سه چهار با ر شلوارم خیس می شد که نیاز به تعویض پی در پی آن پیدا می کردم. برای درمان بخوردن گرمی از قبیل کلم قمری پرداختم . این اقدام بسیار مفید واقع شد و به مزاج لینت داد.

بیمار سوزش و درد زیاد داشت بگونه ای که نمی توانست بنشیند. بخود می پیچید. و راه می رفت . ادرار چکه چکه می آمد. حالت عمومی و روحی بیمار هم متناسب با بیماری اش بود. پروستات بزرگ و متورم می نمود.

برای درمان تخم خیار 3 ل، تخم خربزه 3ل، تخم کدو شیرین 3 ل، خشخاش 3ل، مرهم ضد ورم پروستات و حب ارمنی مرکب و داروهای دیگر دادم. بهبودی زیادی حاصل شد. در عرض چند روز درد و عوارض دیگر بیماری، برطرف گردید. غیر از چکیدن ادرار در شب، مثانه و عضله مضیقه جلوی آن در نتیجه خوردن سردی زیاد ناتوان، سست و سرد شده بود. لذا احتیاج به "کرمی" بود. از این رو ریشه ایرسا، رازیانه،و بابونه دادم. چکیدن ادرار در همگام خواب برطرف شد و ظرف مدت 22 روز درمان گردید. فقط شبها چند قطره می چکید بنحوی که اندکی پنبه سر آلت می گذاشت ولی شلوار بهیچ وجه خیس نمی شد. این بار مرزنجوش را هم بر جوشانده های قبلی افزودم. بکلی بهبود یافت.

یاداور می شوم بر اساس قواعد پزشکی سنتی هر بیماری را مطابق"طبیعتش"باید درمان کرد.

مشاهدات در (صفراوی مزاجها)

1-شخصی میان قد که وضع جسمانی اش نشانه اختلال غدد فوق کلیوی او بود مدتها احساس کسالت های گوناگونی مینمود. رنگ او گندمی و برافروخته بود. صفراوی مزاج و از دودمان سوءمزاج (دیاتزیک)بشمار می آمد. این بیمار گاهی دچار دوار، زمانی کمردرد و پاره ای اوقات زانو درد می شد. گاهی گرفته و غمگین می گردید و به فکر فرو می رفت. از کار گاهی بهنگام راه رفتن پاهایش درد می گرفتند. چند قدمی می لنگید و باز خوب می شد. میزان فشار خون او برخی اوقات از 20 تجاوز می کرد. اعصاب او شوریده و قوای بدنی و فکری و جنسی اش بشدت ضعیف شده بود. بیمار معالجات زیادی کرده و همه نوع داروئی را بکار برده و خون نیز گرفته بود ولی نتیجه ای حاصل نگردیده بود. همه معالجات موقتی و بی دوام بودند. زیرا بیماری او با خوردن پاره ای از غذاها یا داروهای "گرم" شدت می گرفت. سرانجام برای درمان به اینجانب مراجعه نمود.

معاینه دقیق و پرسش های بسیار از او کردم. علت را از تنبلی کبد و کاهلی بعضی از غدد درونی،مسمومیت خون، زیادی اورات ها و سموم دیگر که در اعقاب نقرسیها و روماتیسمی ها پیدا می شود دانستم. جریان صفرای او نیز غلیظ  طبیعتش "گرم "بود.

برای درمان این بیمار پیروی از دستوری نمودم که رازی در صداع گرم داده است. بدین ترتیب که روزی 2 مثقال تخم گشنیز را کوبیده در 5 سیر آب غوره آمیخته ، شب آنرا در ایاز گذاشته و روز بعد شیره کشیده بخورد. با اجرای این دستور پس از چند روز تمام عوارض بیمار برطرف و فشار خون او پائین آمد. گاهی مقدار زیادی نیز از اورات ها با ادرار دفع می شدند و بدینسان حال بیمار بهبود یافت.

این روش درمان را اغلب در مورد دیاتزیک های صفراوی و دموی مزاج بکار می برم و همواره نتیجه خوبی بدست می آوردم. خیلی بندرت تجویز فصد یا حجامت می نمایم. زیرا این دارو خود بتدریج کار خونگیری را مینماید.

در اینگونه بیماران بهترین مسهل "پوست هلیله زرد" است که باید چهار تا ده مثقال آنرا بر حسب تحمل و سن بیمار سائیده، نرم کرده تا پنج سیر آب نموده شب هنگام خیسانیده و صبح میل کنند.

این دارو صفرا و سودا یعنی اورات ها و سموم دیگر را از بدن بیرون رانده و در همان روز مصرف رنگ تار و تیره پوست بیمار روشن خواهد گردید . درد های مفاصل، سیاتیک سخت و عاصی العلاج او آرامش یافته و فشار خون نیز کاهش یافت. بیمار احساس سبکی و راحتی در خود نموده و سر درد او تخفیف کلی می یافت.

اگر حالت سودا، وحشت، وسواس و مالیخولیا نیز در اینگونه بیماران باشد یکی دو مثقال افتیمون شامی" بدان خواهیم افزود. (این دارو باید در پارچه کتانی بسته شود).

بدین ترتیب رفع عوارض یاد شده خواهد گردید.

چنانچه با حالت صفراوی، بزرگی کبد و فشار خون نیز همراه باشد در صورت لزوم باید از بیمار خون گرفت و شیره خنک مرکب از تخم کاسنی، تخم خیار، تخم خرفه باو خورانید همچنین باید ریشه کاسنی، اصل السوس،عناب سپستان، نیلوفر و شاهتره خشک را جوشانیده همراه با بید خشت به بیمار داد. چنانچه دسترسی به بید خشت فراهم نباشد می توان شیر خشت جایگزین آن نمود.

روز بعد باید مسهلی مرکب از مغز فلوس، ترنجبین، نیلوفر و هلیله زرد،گل سرخ، آلوبخارا،آلو سیاه، تمبر هندی،بنفشه، عناب، سپستان و روغن بادام شیرین تجویز کرد در صورت امکان سه تا چهار روز پیوسته شیره خنک خنک و جوشانده را به بیمار داده و بعد مسهل فلوس را بکاربرند. بدیهی است لزوما" می توان این دستور را چند بار تکرار نمود.

چنانچه بیمار از خوردن فلوس اکراه دارد می توان آلو بخارا یا آلو سیاه 40 تا 50 دانه، پوست هلیله زرد 5 ل،تمر هندی 7 ل، گل سرخ 3 ل و ترنجبین 20 ل را جوشانیده و صاف نمود. سپس آنرا همراه با ترنجبین به بیمار نوشانید. این دارو مسهلی سبک و بی آزار است.

پس از پاک شدن کامل بدن لازمست چندی نیز در صورت امکان شیر بریده به بیمار داده شود. همچنین همه روزه دو مثقال تخم گشنیز و یک تا دو مثقال تخم خرفه را شیره کشیده به او دهند. این دارو علاوه بر تصفیه بدن، مسکن اعصاب و مخرج اورات ها و سموم دیگر می باشد. بویژه در ضربان قلب و هیجان زیاد آن بسیار مفید بوده و رفع فشار خون می نماید.

2-خانم ر. پ. که بیش از هفتاد سال داشت به ورم کبد و تپش قلب دچار شده و نزد برجسته ترین پزشکان تهران به معالجه پرداخته بود.معالجات لازم با تجویز داروهای قلبی و کلیوی مانند "دیژیتال "سیلارن"تئوبرومین"."دیورتین" وسرم قند وغیره در مورد او صورت گرفت ولی بیماری اوروز بروز بدتر می شد

بتدریج ازمیزان ادرار بیمار کاسته کردید تا اینکه به چند مثقال درروز رسید درپاها وبدن خیز پدیدار وکم کم زیادتر کشت بیمار بحال اضطراب وتقلا افتاد مزاجاو نیز یبس گردیده بود مرا به عیادتش بردن در ماندگی کلیه وکبد وعوارض اورمی شدید در اومشهود ودل بهم خوردگی

استفراغ ومسمومیت دراو پدیدار بود درچنین وضعیتی داروئی لازم بود که کلیه وکبد را مداوا

نموده وسموم را دفع وکلیه ها را بکار ودارد

بهترین دارو درچنین وضعی در اورمی که روش ناشی از تجارب اینجانب است اینست که ترب را با کارد ورقه ورقه ترب بمالند سپس آنها را در آبکسی ریخته وآبکش را روی کاسه ای قرار دهند تا بتدریج آب زلالی از آن تراوش کند آنگاه آب بدست آمده را بیمار بنوشانند

در مورد بیمار مذکور چنین کردند  حوله داغی را طبق دستور در ناحیه کلیه ها گذاشتند تا در اثر گرمی زیاد و عمل انعکاس، اعصاب کلیه بحال عادی باز گردند.

یاد اور می شوم که گاه در اثر سموم بدن و یا در نتیجه تحریک پاره ای از داروها در برخی از مزاج ها بعلت عدم سازگاری اعمال کلیه مختل می گردد. چه ممکن است داروئی که مختص بیماریهای کلیه است در بعضی اشخاص بعلت عدم سازش اثر نامناسبی بر جای گذارد.در اینحال باید از دازوهای شیمیایی دست کشیده و داروهای گیاهی را تجویز نمود. زیرا این داروها علاوه بر دارا بودن ویتامین های آشکار و نهان و مواد کانی و آلی باید خواص دیگری نیز داشته باشند که بسرعت سموم را دفع و کالات خاص روحی و عوارض اورمی را برطرف می کنند. بویژه این خاصیت در شیره خنک ها بیش از انواع دیگر است.

باری به بیمار دستوراتی دیگر نیز داده شد که انجیر را در شیر پخته تا طبع را نرم و تعفن روده ها را کم کند و تنقیه هم از شکر سرخ، تاجریزی، بنفشه و گل خطمی بنماید.

چون این خانم اظهار داشت طبیعتم گرم است. لذا سپردم بیش از یک سیر آلبالو را در یک گیلاس آب جوش ریختع و چند مثقال عسل بر آن بیافزاید تا صبح خیس بخورد. و بامداد آن را مورد استفاده قرار دهد. طبق دستور رفتار شد ادرار و صفرا بجریان افتاد.

آنگاه مسهلی مرکب از ریوند چینی، گل قندو شکر سرخ داده شد. روده ها پاک و طبع روان گردید. بهمین دستورات رفتار نمود تا روز پنجم که دوباره به عیادتش رفتم. خیز برطرف و فشار خون به 14 رسید ادرار بحال عادی و یا حتی بیش از حالت طبیعی درآمد. بعد از دو ماه در تاریخ 16/2/24خانم ر. پ را نزدم آوردند. با رنگی پریده کهربائی، قلب مضطرب، تنفس نامنظم ، کبد و دستگاه گوارش مختل و آثار مسمومیت و بدن پف کرده.

همراهان اظهار داشتند بعد از بهبودی و رفع خیز بدن، به اصرار جوانان متجدد خانواده، بیمار یزد همان پزشک اول بردیم. ایشان هم داروهای گوناگون دادند که هیچیک به او سازگار یبوده و در نتیجه حالش را خراب کرده است. خلاصه پس از یاس و ناامیدی به نزدم مراجعه کرده بودند.

در معاینه کبد خیلی بزرگتر شده بود و بیشتر شکم را فرا گرفته بود. دستور خوردن آب شلغم ، آب هویج، و جوشانده لازم را دادم.

در تاریخ 30/2/24 خانم مزبور باز به مطب آمد. حالش بسیار خوب و کبدش کوچکتر شده بود. رنگ رخسار بیمار از پریدگی و پلاستیکی در آمده و توان تکلم را بدست آورده بود. از مداوا بسیار راضی بود. برای یبوست او نمک کالاسباد می دادند. بجای آن بنفشه، ریشه کاسنی و اصل السوس، ترنجبین و ریوند دادم.

در تاریخ 5/3/24 مقدار اوره در خون 56 سانتی گرم گردیده و کبد نسبتا" کوچک و حال عمومی بیمار خیلی بهتر شده بود. آب ترب و شیره خنک مرکب از تخم گشنیز، تخم شبت و تخم خیار تجویز گردید. ضمنا" جوشاند، از قبیل کاسنی، شاهتره و اصل السوس نیز داده شد.

در تاریخ 8/7/24 خانم مزبور بار دیگر به مطب آمد. حالش بسیار خوب شده بود پیاده از منزل تا مطب را به تنهائی آمده بود. طبق دستور رفتار کرده بود کبدش تقریبا" بحال طبیعی در آمده و کسالتش نیز بسیار کاهش یافته بود.

مشاهدات در( بلغمی مزاج ها)

1-آقای حاج شیخ م. ل ساکن رشت که بیش از 60 سال داشت بهنگام اقامه نماز جماعت در یکی از شبهای زمستان در مسجد دچار سرما خوردگی شد. در بازگشت به منزل مصادف با هوای بارانی گردید. شام هم ماست و اسفناج صرف کرده صبح که از خواب بر خاست متوجه شد نیمه ای از بدنش سنگین و تنبل گشته بطوری که درست تحت فرمان او قرار ندارد و در واقع به فلج ناقص دچار گردیده است. ادرارش بی اختیار و ناآگاه کمی بصورت چکه می آمد.

پزشکان ایرانی و روسی در رشت مدت سه ماه به درمانش پرداخته و مداوای سکته نمودند. سودی نبخشید. لذا به تهران آمد. محترمین گیلانی هر یک طبیبی حاذق و متخصص برایش بردند. باز همان تشخیص و دستورات داده شد. روشها با جزئی اختلاف همگی یکسان بودند و فرقی در حال بیمار حاصل نشد.

سرانجام در اوائل اسفندماه 1323 پس از 14 ماه مرا به عیادتش بردند. در معاینه و آزمایش نیمی از بدنش را کمی سست و نافرمان دیدم. ضمنا" دردهای مفصلی نیز در نقاط بدن مشاهده کردم که همه را نتیجه گریت، تورم مفاصل و سستی اعصاب فهمیده و بدرمان پرداختم.

چون سنش زیاد، طبیعتش سرد و دچار سرما خوردگی و باران زدگی در شب بیماری خود گردیده و ماست و اسفناج نیز صرف کرده بود که همگی اثر سردی دارند پس باید گفت که بنا به عقیده پیشینیان سردیش کرده بود و نیاز به خوردن گرمی داشت. از این رو برگ اکالیپتوس و مرزنجوش و بوزیدان دادم که همه آنها گرم بوده و در روماتیسم اثر خوبی دارند. پس از سه روز بهبودی زیادی در حال بیمار حاصل گردید. این بار اسطوخودوس، ریشه ایرسا، بوزیدان و مرزنجوش و نیز قرص بتاکسین و اسپرمین دادم.

بار سوم که دستور برایش فرستادم معجون گوگردی ساده(گوگرد و عسل) داده شد. روز دهم به مطب آمد. این بار معجون گوگردی مرکب (گوگرد، قند رون و عسل) تجویز گردید. با پیروی از دستورات قطرات ادرار بکلی برطرف و جریان آن طبیعی شد. بعلاوه نیروی جوانی که قبلا از کار افتاده و معلجا دراین مورد بی اثر مانده بود دوباره عود نمود. بیمار پس از 18 روز با کمال سلامتی و بدون هیچ عیبی به رشت بازگشت.

این توضیح نیز لازمست که در طبایع بلغمی مزاج، هر گاه بیمار دچار سر گیجه و خفگی گردیده و با دردهای گوناگونی در نقاط مختلف بدن روبرو شود هر چند فشار خون خیلی کمتر از حد طبیعی باشد باز هم کاهش چند مثقال خون رفع عوارض یاد شده را خواهد نمود.

2-آقای ج. ت. کودکی ده ساله ساکن گلپایگان است. پدر و مادر او دارای یک پسر و چهار دختر می باشند که همگی سالم هستند. آنها خود نیز هیچ بیماری ندارند. طبق اظهار، کودک یاد شده در پنج سالگی مقعدش بیرون می آمده که بتدریج این عارضه برطرف گردیده است. در دو سال پیش باد آورده. پزشکان گلپایگان به مداوا پرداخته و او را درمان نموده اند. در عوض کودک دچار بیماری شده که با ترس می گفته سردی امد،سردی آمد ،در واقع احساس بالا آمدن چیزی از معده به دهان می نمود. رنگش پریده و لعابی کمتر از میزان یک استکان از دهانش به زمین می ریخته آنگاه حالش خوب می شد. پس از چندی حمله وار عطسه های پی در پی همراه با سرفه بروز کرد و آب ریزش بینی پیدا شد. در این موقع بیمار می گفت گرفتم گرفتم بعد یکدفعه دستهایش جمع می شد و بحال تشنج و غش می افتاد که به تفاوت از ده دقیقه تا یک ربع طول می کشید. گاهی ادرار میکرد سرش درد می گرفت و بعد می خوابید.

در گلپایگان داروی ضد کرم به او داده و معالجاتی کردند که مفید واقع نشدند. تشخیص صرع داده شد. در تهران نیز چندی به درمان پرداختند. بنا به ظهار پدر بیمار ، داروهای تجویز شده درتهران بر شدت بیماری افزود، بنحوی که حالات یاد شده روزی شش بار بروز می کرد داروهای او عبارت بودند از برومورلومینال و مسکنات دیگر. با توجه به مراتب بالا بفکر سردی مزاج بیمار افتادم. طبیعت او "سرد"( بلغمی و سوداوی مزاج) بود. لذا جوشانده بابونه و اسطو خودوس تجویز کردم. بعد از دو روز حملات متوقف شد. بیمار در مورد بروز حمله بنا به عادت می گفت"می خواهد بیاید اما نمی آید "و در واقع دیگر نیامد!

چون پدر این کودک فردی م بضاعت بود و امکانات کافی نداشت لذا پس از چند روز که به عدم بازگشت بیماری یقین حاصل شد با گرفتن دستورات لازم به شهر خود مراجعت نمود و قرار شد اگر حمله عود کرد برایم بنویسد، تا دستورات دیگری برایش بدهم.

مشاهدات در (سوداوی) مزاج ها

1-در 13یا14 سال پیش جوانی 18 ساله در همدان از شاگردان مدرسه آمریکایی برای گردش علمی و صحرانوردی همراه با همکلاسان و معلمان مدرسه از شهر خارج شده بود پس از چند روز که مراجعت کرد جمع زیادی را نزدیک خانه خود مشاهده نمود که حلقه وار ایستاده بودند وقتی داخل جمع شد تا علت تجمع را بداند با جسد پدرش که روی تخته ای نهاده شده و برسم آن زمان در همان محل شستشو داده می شد روبرو گردید. ناگهان فریادی کشید و به حالت صرع و تشنج زیاد بر زمین افتاد. این حمله بسیار دوام کرد و آرامش نمی یافت کلیه پزشکان همدان اعم از ایرانی،اروپائی و امریکائی بدرمانش پرداختند ولی معالجات مفید واقع نمی شد. بیا به اظهار بستگان بیمار، در 24 ساعت 20 ساعت را او در حمله می گذرانید. داروهای متعدد مانند کلرال هیدراته، لومینال و گاردنال و امثال آن همه بی اثر مانده بودند. بالاخره به مرحوم حاج میرزا حسین کوثر که یکی از اطبای قدیم همدان و معتکف در مشهد بود تلگرافی مراتب را اطلاع دادند. مشارالیه دستوراتی داد که خیلی مفید واقع شد و در نتیجه آن حمله در روز منحصر به چهار بار گردید.

برای حفظ جوان، چهار مرد قوی هیکل گمارده بودند تا بهنگام حمله او را از خطر محفوظ دارند. بعد از چند ماه بناچار او را به تهران آوردند. مدتی نزد بهترین پزشکان تهران به درمان او پرداختند. دارو در وجود بیمار هیچ اثری نداشت. حمله مرتب روزی چهار بار می آمد.

سر انجام او را نزد اینجانب آوردند. با بیش از سه کیلو نسخه و صورت تجزیه از بهترین و تازه ترین دستورات!پس از مطالعه تمام نسخه ها و آزمایش ها گفتم در واقع چیزی بهتر از این دستورات نمی دانم. در کتب و مجلات پزشکی بهتر از این ها ندیده ام. شما به دیگری رجوع کنید. بدین تربیب بیمار را رد کردم. بستگان بیمار به التماس و تضرع افتاده و زیاده از حد نالیدند که آخرین امید ما اینجاست. داروی فرنگی دیگر اثری ندارد.

ناچار پذیرفتم و مهلت خواستم. بعد فکر افتادم که تعقیده پیشینیان بروز این بیماری از سودا است و در اینجا بلغم نیز افزون گردیده و همین امر موجب صرع در بیمار شده است. چون سودا بعلت هیجان آنی یکدفعه متوجه مغز گردیده مانند اگزمای حاد و یا ماده نقرس، پس باید داروئی داد که مخرج بلغم و دافع سودا باشد. از این رو پس از کاوش بسیار در کتب متعدد قدیم یکی از نسخ محمد زکریای رازی را برگزیدم. این نسخه عبارت بود از اسطوخودوس،عاقرقرحا، بسفایج، افتیمون شامی و مویز که باید سرشته شده روزی 6 مثقال خورده شود.

با پیروی از این دستور بیماری تخفیف یافت و تا روز سوم بکلی خوب شد. از داروی مزبور کمتر از یکماه بقدر یک فندق به بیمار داده شد و دیگر بیماری عود نکرد پس از آن مصرف دارو را ترک نمود و به همدان رفت.

بواسطه ثروت زیادی که به میراث برده بود، به عیاشی و مشروب خواری پرداخت. شب و روز مست بود. بعد از چند ماه بار دیگر حمله مختصری بروز کرد. دوباره بنزدم آمد با تجویز معجون عارضه برطرف شده و دیگر بازگشت ننمود.

2-در تاریخ 25/8/26 یعنی حدود 14 سال پیش بازرگانی ایرانی در شهر بمبئی دچار تصادف شدید با اتومبیل گردید که بناچار پای شکسته او را قطع کردند. پس از آن به داء الرقص و مالیخولیا مبتلا مبتلا گشت بطوریکه پیوسته سر و گردن او همانند پاندول ساعت بسمت جلو و عقب تکان میخورد. برای درمان به دیگر شهرهای هندوستان و بالاخره به چین،امریکا، انگلستان، آلمان، فرانسه و ایتالیا و هر جا که متخصص بزرگی در رشته اعصاب بود رفت. ولی نتیجه ای بدست نیاورد. جز آنکه تمام هستی و دارائی خود را نیز سر این کار گذاشت. عاقبت به تهران آمد و در در حمله سرقبر آقا بیاری دوستان بر خانه محقری سکنی گزید در این هنگام خواهان آن شد که به او داروی ایرانی داده شود بلکه از این راه نتیجه ای بدست آورد. مرا به عیادتش بردند.

بیماری او را از وجود "سودا "و" بلغم "تشخیص دادم و این نسخه را که از خود اینجانب می باشد برایش نوشتم:اسطوخودوس، بابونه، بادرنجبویه و ریشه ایرسا، که آنها جوشانیده و طبق دستور بخورد.

بیمار با پیروی از همین دستور پس از چندی بکلی مداوا گردید و بهبود یافت. دختر همین بازرگان نیز دچار بیماری حصبه شده بود که در اواخر بیماری، مانند پدر خود گرفتار بیماری عصبی و تکان خوردن سروگردن گردید. با همین دارو او نیز بهبودی پذیرفت.

3-در تاریخ 30/8/26 آقای م الف چهل ودو ساله ساکن همدان مورد معاینه قرار گرفت. طبق اظهار، دارای پدر عصبی و دو برادر است که یکی از آنان نیز عصبانی می باشد. یک خواهز دارد که سالم است.

در کودکی دچار بیماری حصبه و تب شده و در آزمایش هائی که نموده مورد غیر طبیعی مشاهده نگردیده است.

بیمار در توضیح پیشینه بیماری خود ادامه داد که کار فکری زیاد داشته و در نتیجه مبتلا به گرفتگی قلبی شده است. در اواخر بهار دچار چنین حالتی شده بود. در همدان معالجاتی کرده که نتیجه نبخشیده است. در تهران نیز نزد پزشکان سرشناس چندی به مداوا پرداخته که هیچ ودی نگرفته است. بیمار شکایت داشت که ناحیه قلب داغ و ضربان قلب زیاد می شود. گاهی ضعفی به او دست می دهد که نمی تواند حتی چند متری هم راه برود زیاد خسته و درمانده میشود. حالت برس و وحشت به او عارض می گردد. قلبش همانند اینکه می خواهد بایستد، میل زیاد به غذا ندارد. استخوان های سینه غفلتا" درد می گیرد. وقتی که از خواب برمیخیزد حالت سستی و سر گیجه به او دست می دهد. دستها و در ساعد چون به خواب می روند نتیجتا بی حسند. صبح ها خسته است و سر گیجه دارد. او مرتب نیست. سابقا" روزی دو بار عمل می نمود. حال روزی یک بار آنهم بسختی کار بوده ولی در حال حاضر از قرار سرد شده باشد. سابقا" زیاد دچار زکام می شده در صورتیکه در شش هفت ماه اخیر بینی اش هیچ ترشحی نکرده و همیشه خشک است.

در معاینه آثار خستگی و اندوه و تالم در چشمان و چهره او نمایان بود. ضربان قلب نامنظم بود و گاه وقفه داشت و سریع بوده. در ملامسه احساس درفم معده می نمود. شکم کمی نفخ داشت. شکایت او از ضربان قلب و درد استخوان جناق بود. می گفت گاهی د



مرتبه
مرتبه
نظر و تجربه خود را برای دیگران ثبت کنید

تبلیغات ویژه

تجربه مادرانه
شما میتوانید در مورد موضوع زیر بحث و تبادل نظر کنید و در قسمت نظرات تجربه خود را با مادران در میان بگذارید :
موضوع انتخاب شده :
جدا کردن اتاق فرزندان
تجربه خودرا بنویسید
تبلیغات